اگر خدا عادل است چرا نوزادان ناقص الخلقه به وجود مى آیند؟
اگر خدا عادل است چرا نوزادان ناقص الخلقه به وجود مى آیند؟ و آیا این با عدل ، سازگار است که فردى یک عمر با نقص عضو در نهایت زحمت و بدبختى زندگى کند؟ مثلا از چشم ، کور و یا از گوش ، کر و یا از زبان ، لال و یا از پا یا دست ، شل و فلج باشد؟
چیزی که باعث می شود انسانها افراد به اصطلاح معلول را ، ناقص تصوّر کنند مقایسه آنها با دیگران است ؛ در حالی که هر موجودی فی حدّ نفسه یک موجود کامل است و هیچ موجودی در مقایسه با هدفی که برای آن آفریده شده است ناقص نیست. یک به اصطلاح معلول جسمی شاید برای کارگری و از پلّه بالا رفتن موجود ناقصی باشد امّا برای رسیدن به مقام عبودیّت و خلیفة اللّهی و مظهر اسماء الهی شدن ــ در حدّ یک انسان عادی ــ ناقص نیست.
نکته اول: درجهان طبیعت قانون علت و معلول حکمرانی میکند و پیدایش هر موجود یا حادثهای مستلزم وجود علل و شرایط خاصی است. به عنوان مثال اگر کشاورزی دانه گندم سالمی را در زمینی مساعد بکارد و آب و نور مناسب و دیگر مواد مورد نیاز به آن برساند در نهایت یک خوشه گندم مرغوب به دست میآورد اما اگر دانهای ناسالم بکارد و یا دیگر شرایط لازم را فراهم نکند گندمی معیوب نصیبش می شود. در واقع از هر علتی معلول متناسب با همان علت به وجود میآید.
در مورد تولد کودکان ناقصالخلقه هم باید اذعان کرد که در اکثر اوقات علت آن، اشتباهات آگاهانه یا ناآگاهانه والدین است که به خاطر رعایت نکردن مقدمات لازم برای به دنیا آوردن یک نوزاد سالم باعث تولد کودکان ناقص میشوند. هم در گذشته این مسأله ثابت بوده است و هم در دنیاى علم امروز تحقیقات و تجسّسات و کاوش هاى دانشمندان در رشته هاى مختلف این مطلب را ثابت کرده است که نقص عضو موالید، معلول علل طبیعى و غیر طبیعى بسیار است که قسمتى از آن ها مربوط به ایام باردارى و حمل و حتی لحظه انعقاد نطفه و قبل از آن است . یکی از پزشکان اروپا آمار جامعی از نطفه هایی که در اوایل سال مسیحی منعقد می شود برداشته و منتشر کرده است. این پزشک اروپایی می نویسد: «به طور کلی هشتاد درصد اشخاص ناقص الخلقه و معلول، محصول شب اول ژانویه می باشند؛ زیرا در این شب مسیحیان عید بزرگی دارند و به عیش و نوش پرداخته، بیش از حد متعارف مشروب می خورند و عیاشی می کنند؛ به حدی که مریض می شوند .» در چنین حالتی اگر نطفه منعقد شود معلوم است که چه بر سر جنین خواهد آمد.
سوء تغذیه نیز باعث کم هوشی می شود. همچنین کاهش عمومی هوش و نیروی عقل، از الکل و مصرف غذای اعتیادآور ریشه می گیرد. طبق یک آمار رسمی 80% از کودکان ناقص الخلقه جهان و کودکانی که دارای نقصان رشد مغزی، عصبی و جسمی هستند، مادرانشان در دوران بارداری تغذیه درست نداشته اند.
از علّامه حسن زاده آملی نقل شده که فرمودند: روزی زن و شوهری با کودکشان پیش من آمده از مرض غش و صرع فرزندشان شکوه کردند. و از من دعایی طلب نمودند تا فرزندشان ان شاءالله شفا یابد. علّامه ی بزرگوار فرمودند: من به آنها گفتم مریضی این بچّه ناشی از بی دینی شماست. پدر بچّه گفت: آقاجان ما افراد متدیّنی هستیم. علاّمه فرموده بودند: مگر دینداری فقط به نماز خواندن و روزه گرفتن است؟! مگر ائمه(ع) نفرمودند که زن و شوهر زیر نور ماه نزدیکی نکنند که بیم مبتلا شدن بچّه به جنون و مرض صرع وجود دارد؟ آیا این گونه دستورات بهداشتی جزء دین نیستند؟! خدا و فرستادگان او آنچه باید می گفتند گفته اند ؛ گناه از بشر است که عمل به دین نمی کند. کتب روایی شیعه پر از روایاتی است که می گوید اگر زن و شوهر به هنگام نزدیکی فلان کار را بکنند فرزند آنها بدقیافه یا خوش قیافه می شود. اگر فلان کار را بکنند فرزند آنها ممکن است کور یا کر یا لال یا ... به دنیا بیاید.
نکته دوم: حال فرض کنید کودکی سالم به دنیا آمد اما به خاطر تزریق یک داروی اشتباه توسط پرستار فلج شد و تا آخر عمر به همین صورت باقی ماند. آیا در اینجا هم کسی به خدا اشکال میکند که چرا آن کودک را معلول کرد؟ خیر، همه پرستار را مقصر میدانند. اشتباه رایجی که در مورد این سؤال وجود دارد این است که فکر میکنیم تأثیر علل و عوامل خارجی تنها بعد از تولد شروع میشود و قبل از آن والدین و مسائل دیگر هیچ تأثیری در نطفه و جنین ندارند و خدا بدون دلیل یکی را سالم میآفریند و دیگری را ناقص.
نکته سوم: اگر قرار باشد به کودکانی که ناقص متولد میشوند اشکال شود باید به تمام کودکانی که بعد از تولد هم دچار نقص میشوند-مانند مثال بالا- و بلکه تمام بیماریها و نقصهایی که در طول زندگی رخ میدهد هم اشکال شود. مثلا چرا باید یک بمب اتمی هزاران نفر را بکشد یا بیمار و معلول کند، چرا وقتی دو تا ماشین تصادف میکنند سرنشینانش زخمی شوند و هزاران مورد دیگر. در اینجا ممکن است سؤال شود چرا خداوند جلو این ظلمها را نمیگیرد؟ در پاسخ مى گوییم: خداوند آفرینش را بر اساس حکمت و علل و اسباب آفریده و اگر بخواهد با قدرت خود اشتباهات ما را در طبیعت اصلاح کند، باید نظام آفرینش را به هم بزند. مثلاً؛ جاذبه براى زمین یک حکمت و ارزش است. این جاذبه است که سبب بارش باران مىشود. حال اگر بگوییم به خاطر سقوط کودکى یا انسانى یا هواپیمایى، جاذبه را از زمین بگیریم، علاوه بر از هم پاشیدن نظام خلقت، چه برکاتى را باید از دست بدهیم. اگر ظالمى سنگى را به صورت مظلومى پرتاب کرد، آیا خداوند باید قبل از رسیدن سنگ به صورت او، سنگ را پنبه کند یا صورت او را ضربه ناپذیر کند؟!
نتیجهاش این میشود که هیچ چیزی سر جای خودش نباشد و اساسا در آن صورت باید اختیار از انسانها سلب شود و بساط این عالم برچیده شود.
پس اگر قرار باشد خداوند جلوی تولد چنین کودکانی را با فرض وجود اسباب و علل آن بگیرد اساسا باید اختیار را از انسان سلب کند. مثلا پدر و مادری الکل مینوشد و در همان حال نطفهای از آنها منعقد میشود که حاصل آن یک جنین معلول میشود. حال اگر خداوند بخواهد جلو این امر را بگیرد باید مانع از این شود که کسی بتواند الکل بنوشد یا تأثیر الکل را از الکل بگیرد یا اصلا نگذارد کسی انگور بکارد تا از آن الکل درست شود و در یک کلام علیت و اختیاری نباشد.
نکته چهارم: البته یک دیدگاه اشتباهی وجود دارد که انسانهای ناقصالخلقه نبودشان بهتر از بودنشان است چون همیشه باید در رنج و عذاب باشند. باید توجه داشت که معلولیّت (نقصان) یک وصف قیاسی و نسبی است نه حقیقی. لذا به یک اعتبار ، جز چهارده معصوم (ع) همه ی انسانها و بلکه همه موجودات معلول( ناقص) می باشند چون تفاوت ، به اشکال گوناگون ، بین همه انسانها و همه موجودات وجود دارد ؛ که با توجّه به حکمت بالغه الهی ، این تفاوتها نیز حکیمانه اند. این تفاوتها به خودی خود رنجی ندارند ؛ رنج زمانی پدیدار می شود که شخص خود را با دیگری مقایسه می کند. انسانهای عادی زمانی که به انسانهای متعالی فکر نکنند خود را نرمال خواهند یافت ولی اگر ما انسانهای عادی خود را با انسانهایی همچون انبیاء(ع) مقایسه کنیم که اکثراً از بدو تولّد دارای خصوصیّات ویژه بودند ، در آن صورت خود را بسیار ناقص خواهیم یافت. همانطور که یک نابینای مادرزاد خود را در مقایسه با افراد عادی ناقص مییابد ، انسانهای عادی نیز در مقایسه با انبیاء(ع) نابینای مادرزادند. چون آنها اموری را ادراک می کنند که انسانهای عادی قادر به ادراک آن نیستند.
این مقایسه را در سطح وسیعتری نیز می توان انجام داد. برای مثال از مقایسهی حیوانات با انسانها متوجّه می شویم که حیوانات فاقد برخی کمالات انسان هستند کما اینکه انسانها نیز فاقد برخی کمالات حیواناتند. برای مثال پرندگان عقل ندارند ، در عوض انسان هم بال پرواز ندارد. امّا نه انسان نسبت به پرنده معلول خوانده می شود نه پرنده نسبت به انسان.
بنابراین ، چیزی که باعث می شود انسانها افراد به اصطلاح معلول را ، ناقص تصوّر کنند مقایسه آنها با دیگران است ؛ در حالی که هر موجودی فی حدّ نفسه یک موجود کامل است و هیچ موجودی در مقایسه با هدفی که برای آن آفریده شده است ناقص نیست. یک به اصطلاح معلول جسمی شاید برای کارگری و از پلّه بالا رفتن موجود ناقصی باشد امّا برای رسیدن به مقام عبودیّت و خلیفة اللّهی و مظهر اسماء الهی شدن ــ در حدّ یک انسان عادی ــ ناقص نیست. بلی اگر هدف از خلقت انسان ازدواج کردن و بچه دار شدن و اشتغال به فلان کار دنیایی و از پلّه بالا رفتن و امثال آنها بود در آن صورت می شد این گونه افراد را ناقص نامید ،کما اینکه در این صورت همه یا خیلی از انسانها را می شد ناقص شمرد.
حال ممکن است گفته شود که چرا خدا کاری نکرد که این نقص قیاسی نیز وجود نداشته باشد؟
می گوییم: اگر بنا بود بین موجوات تفاوت نباشد پس این همه موجودات گوناگون نباید خلق میشدند و اگر موجودات گوناگون خلق نمیشدند اساسا عالم خلقتی شکل نمیگرفت. اگر بنا بود خداوند این نقص قیاسی را بردارد ، پس تمام سنگها و خاکها و دیگر جمادات را باید گیاه می آفرید ، چون جماد در قیاس با گیاه ، ناقص است. همچنین تمام گیاهان را باید حیوان خلق می کرد. چون گیاه نیز در قیاس با حیوان ، ناقص شمرده می شود. باز همه ی حیوانها را باید شامپانزه ـ که باهوشترین نوع میمون است ـ خلق می نمود. نیز تمام شامپانزه ها را باید انسان می نمود. و تمام عقب مانده های ذهنی و معلولین جسمی را باید مثل افراد عادی خلق می کرد ، و تمام افراد عادی را باید نابغه ها می آفرید و تمام نوابغ را باید در حدّ ملائک ،و ملائک را در حدّ انبیاء می آفرید و تمام انبیاء را باید در حدّ رسول الله (ص) خلق می کرد. پس اگر بنا بود خدا این نقص قیاسی را بردارد ، تنها بایدیک موجود می آفرید و آن رسول الله (ص) می باشد. چون دو موجود عین هم و هم رتبه ، محال است تحقّق یابد ، کجا رسد میلیاردها میلیاردها ... میلیاردها موجود در یک رتبه خلق شوند. چرا که دوگانگی نتیجهی تفاوت است ؛ و تفاوت ناشی از رتبه ی وجودی موجودات می باشد .
اما خداوند رحمان فیض وجود را به هر چیزی که امکان موجود شدن را دارد عطا میکند و از برکت این فیضان وجود، چنین جهان باشکوه و باعظمتی با این همه تنوع موجودات خلق شده است که هر موجودی در جای خود کامل است و به اندازه ظرف وجودی خود مظهر اسماء و صفات خداوند میباشد.
نکته پنجم: یک از صفات خداوند جبار است به معنای بسیار جبران کننده. یعنی اگر انسانی در دنیا که دار تزاحم و تضاد است دچار نقصی شد که اختیار خود شخص در آن نقشی نداشته است (مثلا به خاطر اشتباه یا ظلم دیگران) خداوند تعالی در عالم آخرت عوض آن را به او خواهد داد طوری که آن فرد کاملا راضی میشود. امام صادق (ع) در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی میفرماید: خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا میکند که اگر بین بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماند در آخرت مخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب میکنند تا اجرشان مضاعف گردد . همچنین ایشان درباره میزان پاداش خداوند در برابر بلاها میفرماید: اگر مؤمن میدانست که چه پاداشی در برابر گرفتاریهای دنیا به او میدهند هر آینه آرزو میکرد او را با قیچی قطعه قطعه کنند .
همچنین بنا بر این اصل که خدا هیچ کس را بیش از توانش تکلیف نمیکند خداوند رحمن در تکالیف دینی آنها را به سختی نمیاندازد و به آنها ارفاقهایی شده است.
در مورد تولد کودکان ناقصالخلقه هم باید اذعان کرد که در اکثر اوقات علت آن، اشتباهات آگاهانه یا ناآگاهانه والدین است که به خاطر رعایت نکردن مقدمات لازم برای به دنیا آوردن یک نوزاد سالم باعث تولد کودکان ناقص میشوند. هم در گذشته این مسأله ثابت بوده است و هم در دنیاى علم امروز تحقیقات و تجسّسات و کاوش هاى دانشمندان در رشته هاى مختلف این مطلب را ثابت کرده است که نقص عضو موالید، معلول علل طبیعى و غیر طبیعى بسیار است که قسمتى از آن ها مربوط به ایام باردارى و حمل و حتی لحظه انعقاد نطفه و قبل از آن است . یکی از پزشکان اروپا آمار جامعی از نطفه هایی که در اوایل سال مسیحی منعقد می شود برداشته و منتشر کرده است. این پزشک اروپایی می نویسد: «به طور کلی هشتاد درصد اشخاص ناقص الخلقه و معلول، محصول شب اول ژانویه می باشند؛ زیرا در این شب مسیحیان عید بزرگی دارند و به عیش و نوش پرداخته، بیش از حد متعارف مشروب می خورند و عیاشی می کنند؛ به حدی که مریض می شوند .» در چنین حالتی اگر نطفه منعقد شود معلوم است که چه بر سر جنین خواهد آمد.
سوء تغذیه نیز باعث کم هوشی می شود. همچنین کاهش عمومی هوش و نیروی عقل، از الکل و مصرف غذای اعتیادآور ریشه می گیرد. طبق یک آمار رسمی 80% از کودکان ناقص الخلقه جهان و کودکانی که دارای نقصان رشد مغزی، عصبی و جسمی هستند، مادرانشان در دوران بارداری تغذیه درست نداشته اند.
از علّامه حسن زاده آملی نقل شده که فرمودند: روزی زن و شوهری با کودکشان پیش من آمده از مرض غش و صرع فرزندشان شکوه کردند. و از من دعایی طلب نمودند تا فرزندشان ان شاءالله شفا یابد. علّامه ی بزرگوار فرمودند: من به آنها گفتم مریضی این بچّه ناشی از بی دینی شماست. پدر بچّه گفت: آقاجان ما افراد متدیّنی هستیم. علاّمه فرموده بودند: مگر دینداری فقط به نماز خواندن و روزه گرفتن است؟! مگر ائمه(ع) نفرمودند که زن و شوهر زیر نور ماه نزدیکی نکنند که بیم مبتلا شدن بچّه به جنون و مرض صرع وجود دارد؟ آیا این گونه دستورات بهداشتی جزء دین نیستند؟! خدا و فرستادگان او آنچه باید می گفتند گفته اند ؛ گناه از بشر است که عمل به دین نمی کند. کتب روایی شیعه پر از روایاتی است که می گوید اگر زن و شوهر به هنگام نزدیکی فلان کار را بکنند فرزند آنها بدقیافه یا خوش قیافه می شود. اگر فلان کار را بکنند فرزند آنها ممکن است کور یا کر یا لال یا ... به دنیا بیاید.
نکته دوم: حال فرض کنید کودکی سالم به دنیا آمد اما به خاطر تزریق یک داروی اشتباه توسط پرستار فلج شد و تا آخر عمر به همین صورت باقی ماند. آیا در اینجا هم کسی به خدا اشکال میکند که چرا آن کودک را معلول کرد؟ خیر، همه پرستار را مقصر میدانند. اشتباه رایجی که در مورد این سؤال وجود دارد این است که فکر میکنیم تأثیر علل و عوامل خارجی تنها بعد از تولد شروع میشود و قبل از آن والدین و مسائل دیگر هیچ تأثیری در نطفه و جنین ندارند و خدا بدون دلیل یکی را سالم میآفریند و دیگری را ناقص.
نکته سوم: اگر قرار باشد به کودکانی که ناقص متولد میشوند اشکال شود باید به تمام کودکانی که بعد از تولد هم دچار نقص میشوند-مانند مثال بالا- و بلکه تمام بیماریها و نقصهایی که در طول زندگی رخ میدهد هم اشکال شود. مثلا چرا باید یک بمب اتمی هزاران نفر را بکشد یا بیمار و معلول کند، چرا وقتی دو تا ماشین تصادف میکنند سرنشینانش زخمی شوند و هزاران مورد دیگر. در اینجا ممکن است سؤال شود چرا خداوند جلو این ظلمها را نمیگیرد؟ در پاسخ مى گوییم: خداوند آفرینش را بر اساس حکمت و علل و اسباب آفریده و اگر بخواهد با قدرت خود اشتباهات ما را در طبیعت اصلاح کند، باید نظام آفرینش را به هم بزند. مثلاً؛ جاذبه براى زمین یک حکمت و ارزش است. این جاذبه است که سبب بارش باران مىشود. حال اگر بگوییم به خاطر سقوط کودکى یا انسانى یا هواپیمایى، جاذبه را از زمین بگیریم، علاوه بر از هم پاشیدن نظام خلقت، چه برکاتى را باید از دست بدهیم. اگر ظالمى سنگى را به صورت مظلومى پرتاب کرد، آیا خداوند باید قبل از رسیدن سنگ به صورت او، سنگ را پنبه کند یا صورت او را ضربه ناپذیر کند؟!
نتیجهاش این میشود که هیچ چیزی سر جای خودش نباشد و اساسا در آن صورت باید اختیار از انسانها سلب شود و بساط این عالم برچیده شود.
پس اگر قرار باشد خداوند جلوی تولد چنین کودکانی را با فرض وجود اسباب و علل آن بگیرد اساسا باید اختیار را از انسان سلب کند. مثلا پدر و مادری الکل مینوشد و در همان حال نطفهای از آنها منعقد میشود که حاصل آن یک جنین معلول میشود. حال اگر خداوند بخواهد جلو این امر را بگیرد باید مانع از این شود که کسی بتواند الکل بنوشد یا تأثیر الکل را از الکل بگیرد یا اصلا نگذارد کسی انگور بکارد تا از آن الکل درست شود و در یک کلام علیت و اختیاری نباشد.
نکته چهارم: البته یک دیدگاه اشتباهی وجود دارد که انسانهای ناقصالخلقه نبودشان بهتر از بودنشان است چون همیشه باید در رنج و عذاب باشند. باید توجه داشت که معلولیّت (نقصان) یک وصف قیاسی و نسبی است نه حقیقی. لذا به یک اعتبار ، جز چهارده معصوم (ع) همه ی انسانها و بلکه همه موجودات معلول( ناقص) می باشند چون تفاوت ، به اشکال گوناگون ، بین همه انسانها و همه موجودات وجود دارد ؛ که با توجّه به حکمت بالغه الهی ، این تفاوتها نیز حکیمانه اند. این تفاوتها به خودی خود رنجی ندارند ؛ رنج زمانی پدیدار می شود که شخص خود را با دیگری مقایسه می کند. انسانهای عادی زمانی که به انسانهای متعالی فکر نکنند خود را نرمال خواهند یافت ولی اگر ما انسانهای عادی خود را با انسانهایی همچون انبیاء(ع) مقایسه کنیم که اکثراً از بدو تولّد دارای خصوصیّات ویژه بودند ، در آن صورت خود را بسیار ناقص خواهیم یافت. همانطور که یک نابینای مادرزاد خود را در مقایسه با افراد عادی ناقص مییابد ، انسانهای عادی نیز در مقایسه با انبیاء(ع) نابینای مادرزادند. چون آنها اموری را ادراک می کنند که انسانهای عادی قادر به ادراک آن نیستند.
این مقایسه را در سطح وسیعتری نیز می توان انجام داد. برای مثال از مقایسهی حیوانات با انسانها متوجّه می شویم که حیوانات فاقد برخی کمالات انسان هستند کما اینکه انسانها نیز فاقد برخی کمالات حیواناتند. برای مثال پرندگان عقل ندارند ، در عوض انسان هم بال پرواز ندارد. امّا نه انسان نسبت به پرنده معلول خوانده می شود نه پرنده نسبت به انسان.
بنابراین ، چیزی که باعث می شود انسانها افراد به اصطلاح معلول را ، ناقص تصوّر کنند مقایسه آنها با دیگران است ؛ در حالی که هر موجودی فی حدّ نفسه یک موجود کامل است و هیچ موجودی در مقایسه با هدفی که برای آن آفریده شده است ناقص نیست. یک به اصطلاح معلول جسمی شاید برای کارگری و از پلّه بالا رفتن موجود ناقصی باشد امّا برای رسیدن به مقام عبودیّت و خلیفة اللّهی و مظهر اسماء الهی شدن ــ در حدّ یک انسان عادی ــ ناقص نیست. بلی اگر هدف از خلقت انسان ازدواج کردن و بچه دار شدن و اشتغال به فلان کار دنیایی و از پلّه بالا رفتن و امثال آنها بود در آن صورت می شد این گونه افراد را ناقص نامید ،کما اینکه در این صورت همه یا خیلی از انسانها را می شد ناقص شمرد.
حال ممکن است گفته شود که چرا خدا کاری نکرد که این نقص قیاسی نیز وجود نداشته باشد؟
می گوییم: اگر بنا بود بین موجوات تفاوت نباشد پس این همه موجودات گوناگون نباید خلق میشدند و اگر موجودات گوناگون خلق نمیشدند اساسا عالم خلقتی شکل نمیگرفت. اگر بنا بود خداوند این نقص قیاسی را بردارد ، پس تمام سنگها و خاکها و دیگر جمادات را باید گیاه می آفرید ، چون جماد در قیاس با گیاه ، ناقص است. همچنین تمام گیاهان را باید حیوان خلق می کرد. چون گیاه نیز در قیاس با حیوان ، ناقص شمرده می شود. باز همه ی حیوانها را باید شامپانزه ـ که باهوشترین نوع میمون است ـ خلق می نمود. نیز تمام شامپانزه ها را باید انسان می نمود. و تمام عقب مانده های ذهنی و معلولین جسمی را باید مثل افراد عادی خلق می کرد ، و تمام افراد عادی را باید نابغه ها می آفرید و تمام نوابغ را باید در حدّ ملائک ،و ملائک را در حدّ انبیاء می آفرید و تمام انبیاء را باید در حدّ رسول الله (ص) خلق می کرد. پس اگر بنا بود خدا این نقص قیاسی را بردارد ، تنها بایدیک موجود می آفرید و آن رسول الله (ص) می باشد. چون دو موجود عین هم و هم رتبه ، محال است تحقّق یابد ، کجا رسد میلیاردها میلیاردها ... میلیاردها موجود در یک رتبه خلق شوند. چرا که دوگانگی نتیجهی تفاوت است ؛ و تفاوت ناشی از رتبه ی وجودی موجودات می باشد .
اما خداوند رحمان فیض وجود را به هر چیزی که امکان موجود شدن را دارد عطا میکند و از برکت این فیضان وجود، چنین جهان باشکوه و باعظمتی با این همه تنوع موجودات خلق شده است که هر موجودی در جای خود کامل است و به اندازه ظرف وجودی خود مظهر اسماء و صفات خداوند میباشد.
نکته پنجم: یک از صفات خداوند جبار است به معنای بسیار جبران کننده. یعنی اگر انسانی در دنیا که دار تزاحم و تضاد است دچار نقصی شد که اختیار خود شخص در آن نقشی نداشته است (مثلا به خاطر اشتباه یا ظلم دیگران) خداوند تعالی در عالم آخرت عوض آن را به او خواهد داد طوری که آن فرد کاملا راضی میشود. امام صادق (ع) در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی میفرماید: خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا میکند که اگر بین بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماند در آخرت مخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب میکنند تا اجرشان مضاعف گردد . همچنین ایشان درباره میزان پاداش خداوند در برابر بلاها میفرماید: اگر مؤمن میدانست که چه پاداشی در برابر گرفتاریهای دنیا به او میدهند هر آینه آرزو میکرد او را با قیچی قطعه قطعه کنند .
همچنین بنا بر این اصل که خدا هیچ کس را بیش از توانش تکلیف نمیکند خداوند رحمن در تکالیف دینی آنها را به سختی نمیاندازد و به آنها ارفاقهایی شده است.